آوا جانآوا جان، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره

ني ني زيباي ما

سرماخوردگی با دندان درآوردن

امروز گل دخترم تب داشت و من با نگرانی به اداره آمدم البته صبح شربت استامینوفن بهت دادم جای دمدانهایت هم کرسی بسته و کمی لثه هایت سفید شده فکر کنم می خواهی دندان در بیاوری خیلی دلم شور می زند . می خواستم اداره نیایم و لی بابایی گفت مشکلی نیست تبت پایین است .  
30 آذر 1392

رفتن مامان به سره کار

امروز سومین روز کاری مامان رها بعد از شش ماه در کنار هم بودن در اداره می باشد تمام وقت نگران شما هستم وخیلی دلم برای دختره عزیزم تنگ می شود . صبح زود صبحانه شما را آماده می کنم می گذارم داخل ماشین بابایی و به اداره می آیم بابایی شما را به منزل مادر بزرگ می برد .ساعت 10/5 تا 11/5 هم جهت شیر دادن به دختره گلم به منزل مادر بزرگ می آیم. صبحها غذای شما فرنی و بعدازظهرها سوپ می باشد شما سوپ خوردن را از شنبه 92/9/9 شروع کردی . الان تماس گرفتم به مادربزرگ و صدایت را شنیدم دلم خیلی برایت تنگ شد و دلشوره ی عجیبی گرفتم و اشک در چشمهایم جمع شد . تو الان کجایی داری چکار می کنی خوبی گلکم گرسنه ات نیست خیس نکردی لباسهایت تمیز است مشکلی نداری .........
12 آذر 1392
1